English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2289 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
characters U مجسم کردن شخصیت
character U مجسم کردن شخصیت
images U مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
lead the way <idiom> U جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
incorporating U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
impersonify U شخصیت دادن به
to create an image for oneself as somebody U شخصیت دادن
hypostatize or size U شخصیت دادن به
personifying U شخصیت دادن به
personified U شخصیت دادن به
personify U شخصیت دادن به
individuate U شخصیت دادن
personifies U شخصیت دادن به
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Write down your full name and address . U نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
blind letter U نامهای که نام ونشان روشن ندارد
image مجسم کردن
picture U مجسم کردن
figure U مجسم کردن
figures U مجسم کردن
figuring U مجسم کردن
pictured U مجسم کردن
picturing U مجسم کردن
pictures U مجسم کردن
depicted U مجسم کردن
depicts U مجسم کردن
depicting U مجسم کردن
to picture to oneself U مجسم کردن
depict U مجسم کردن
split personality U تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
relived U در نظر مجسم کردن
reliving U در نظر مجسم کردن
embody U مجسم کردن دربرداشتن
relives U در نظر مجسم کردن
relive U در نظر مجسم کردن
embodied U مجسم کردن دربرداشتن
embodies U مجسم کردن دربرداشتن
embodying U مجسم کردن دربرداشتن
incarnate U برنگ گوشتی مجسم کردن
picture to oneself U پیش خود مجسم کردن
bandwidth U محدودهای از فرکانس ها که صفحه تصویر یا CRT می پذیرد ونشان میدهد
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify U بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
depersonalize U بی شخصیت کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
personifies U دارای شخصیت کردن
personified U دارای شخصیت کردن
personify U دارای شخصیت کردن
personalize U دارای شخصیت کردن
personifying U دارای شخصیت کردن
portrays U توصیف کردن مجسم کردن
epitomize U متمرکز کردن مجسم کردن
portray U توصیف کردن مجسم کردن
epitomizing U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising U متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises U متمرکز کردن مجسم کردن
portraying U توصیف کردن مجسم کردن
epitomised U متمرکز کردن مجسم کردن
portrayed U توصیف کردن مجسم کردن
depicture U مجسم کردن نقش کردن
epitomizes U متمرکز کردن مجسم کردن
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
characterization U مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
incarnate U مجسم
personofied U مجسم
parsonified U مجسم
scenic U مجسم کننده
portrayal U مجسم سازی
portrayals U مجسم سازی
presentive U مجسم سازنده
visualizer U مجسم کننده
the picture of joy U خوشی مجسم
embodied labor U کار مجسم
hypotyposis U تشریح مجسم کننده
presence U درنظر مجسم کننده
pictorial U تصویر نما مجسم سازنده
zoomorphic U دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic U مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
incarnationist U کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
an impersonal deity U خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson. U این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
cupids U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid U خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
intrapsychic U با شخصیت
sympatric U هم شخصیت
personage U شخصیت
identity U شخصیت
individuality U شخصیت
personality U شخصیت
personalities U شخصیت
personages U شخصیت
presence U شخصیت
notability U شخصیت
selfdom U شخصیت
peronality U شخصیت
personas U شخصیت ها
personae U شخصیت ها
persona U شخصیت ها
persons U شخصیت
person U شخصیت
identities U شخصیت
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
cosmopolite U شخصیت جهانی
selfhood U شخصیت خودپسندی
syntality U شخصیت گروهی
impersonal U فاقد شخصیت
shut in personality U شخصیت بسته
dual personality U شخصیت دوگانه
epileptoid personality U شخصیت صرعی
ethos U شخصیت ملی
superego U شخصیت اخلاقی
depersonalization U زوال شخصیت
schizoid personality U شخصیت اسکیزوئید
personality module U واحد شخصیت
inadequate personality U شخصیت نابسنده
personality test U ازمون شخصیت
paranoid personality U شخصیت پارانویای
personality inventory U پرسشنامه شخصیت
legal personality U شخصیت حقوقی
personality integration U یکپارچگی شخصیت
personality disturbance U اختلال شخصیت
personality disorder U اختلال شخصیت
personality disintegration U تلاشی شخصیت
personality structure U ساخت شخصیت
anal personality U شخصیت مقعدی
juridical personality U شخصیت حقوقی
personality type U سنخ شخصیت
self U شخصیت جنبه
impersonality U عدم شخصیت
primary personality U شخصیت نخستین
multiple personality U شخصیت چندگانه
impersonator U شخصیت دهنده
personology U شخصیت شناسی
modal personality U شخصیت هنجاری
characterization U توصیف شخصیت
impersonators U شخصیت دهنده
personification U شخصیت بخشی
personification U تجسم شخصیت
personality trait U ویژگی شخصیت
hysterical personality U شخصیت هیستریایی
personality assessment U ارزیابی شخصیت
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
amour propre U عزت نفس شخصیت
premorbid personality U شخصیت پیش مرضی
personages U شخصیت بازیگران داستان
extravaganza U ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas U ازیک شخصیت خیالی
heart of gold <idiom> U شخصیت بخشنده داشتن
to have a magnetic personality U شخصیت مغناطیسی داشتن
being U موجود زنده شخصیت
personage U شخصیت بازیگران داستان
luminary U پر فروغ شخصیت تابناک
luminaries U پر فروغ شخصیت تابناک
corporate U دارای شخصیت حقوقی
corporations U که دارای شخصیت حقوقی باشند
star turn U ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
prepsychotic personality U شخصیت پیش روان پریشی
sixteen factor personality questionnaire U پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
heart of stone <idiom> U شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
ciothes do not make the man. <proverb> U لباس شخصیت نمی آورد .
triune U اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
corporation U که دارای شخصیت حقوقی باشند
intrapsychic U واقع دردرون شخصیت یا روان
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
individuation U تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
california tests of personality U ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
masculinize U شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
mmpi U شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
corporator U گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
attribute U [نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1ICR
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com